سه‌شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۶

نوستالژی غربت


توی زندون زندگی

غربت زندانبان منه

دیگه پای رفتنم نمونده

دل به دریا نمی زنه

من و این زندانبان ساکت

دلهره های خام و باطل

دیگه اینجا موندی شدیم

حتی اگر یه وقتی غافل

تو گوی آینده من

ثروت و شهرت و عشقه

هر کی که نمیبینه اینو

مرتکب گناهی زشته

د آخه کجا نوشته

غربت و زندانی زشته

باید که تو زشتیا خوبی ببینی

این خودش رسمه فرشته

دیگه حرفو طولانی نکنم

برم به زندانبان برسم

مدتیه هوای سردش

نمی ذاره به کارام برسم