پنجشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۶

تولدی دیگر


سالی دگر از عمرم گذشت. .پستی و بلندیها آمدند و رفتند بی هیچ گفتکویی و هیچ چک و چونه ای. در آن لحظه موعود به آن می اندیشیدم که شاد باشم یا که غمگین؟ شاد ازبا تجربه تر شدن , دانا و خردمند تر شدن یا که غمگین از هزینه ای که برای به دست آوردن آنها پرداخت کردم که همانا عمرم بود. دوستی می گفت: من نمیدانم که چرا برای سالروزتولد جشن می گیرند وقتی که آدمی لحظه ای به زمان مرگ خویش نزدیکتر می شود.
واقعیت اینست که زندگی بازاریست به وسعت دنیا. هیچ چیز آن بی هزینه و مجانی نیست. بابت هر آنچه که به دست می آوری هزینه ای پرداخت می کنی. بابت عشق , رنج و اضطراب و محدودیت و بابت خرد, عمر گرانمایه, اما کسی موفقتر است که در زندگی با کمترین هزینه , بیشترین بهره را ببرد.

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

Maysam jan Tavalodet mobarak. Fekre danatar shodan va ba tajrobe shodan inghadr shirin hast ke adam be nazdiktar shodan be marg fekr nemikone. Aksi didam az Prof. Hesabi ke hengami ke dar bimarestan bastari bood ve ba marg faselei nadasht, hamchenan ketab dar dast keif mikard.
Shad bashi,
Kambiz

۳:۵۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home